• 021-58123000
  • جستجو
  • پنج شنبه 17 آبان 1403 03:04
تعداد بازدید : 49
تاریخ و ساعت انتشار : دو شنبه 7 آبان 1403 10:38

زندگینامه سردار شهید عبد المهدی مغفوری استان کرمان

خلاصه ای از زندگینامه و خاطرات سردار شهید عبد المهدی مغفوری استان کرمان

عبد المهدی مغفوری درسال 1335 در کرمان در خانواده ای تنگدست ولی متدین  به دنیا آمد.

پدرش برای دل مردم روضه می خواند و مخارج زندگی را از پشت دار قالی بافی فراهم می کرد .

عبدالمهدی درسایه چنین خانواده ای رشدکرد و تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در کرمان به پایان برد .آنچه در این دوران او را از دیگرهمسن و سالانش متمایز کرد پایبندی به دینداری بود. او پس از پایان دوره دبیرستان در دانشسرا پذیرفته شد و در رشته برق فوق دیپلم گرفت . در همین زمان بود که به خدمت سربازی فرا خوانده شد . این روزها با اوج گیری انقلاب توأ م بود

عبد المهدی در این دوران سخت به مبارزات خود ادامه داد و پس از پیروزی انقلاب به کرمان بازگشت .با اینکه در دانشگاه پذیرفته شده بود با پوشیدن لباس سبز سپاه را ترجیح داد.

او مدتی در کردستان بود . بعد از آغاز جنگ ، تلاشش برای حضور در میدانهای نبرد وسازماندهی نیروها در استان کرمان ، از او چهره ای مخلص و دلپذیر ساخته بود .

عبدالمهدی در موقعیت مختلف  فرماندهی در سطح لشکر 41 ثارالله و بسیج قرار گرفت و بیش از بیش در روند پر تلاطم نبرد سهیم شد . عملیات کر بلای (4) آخرین عملیاتی بود که عطر نفسهای این پیرو حقیقی ائمه اطهار (ع)و امام راحل را به جان می خرید .

عبد المهدی مغفوری در جزیره ام الرصاص پاداش جهاد اکبر و اصغر خود را گرفت و ساکن کوچه پروانه ها شد .

 

خاطرات :

پرسیدم آقا مهدی چه آرزویی داری

گفت : ظهور آقا امام زمان (عج) و خدمت در رکابش

بعد هم با تبسمی زیبا گفت : اگر من نبودم و آقا ظهور کرد سلام من رو به او برسانید و بگو ئید مهدی عاشقت بود .

 

 رعایت اموال بیت المال  از نگاه شهیدان :

گفتند: خانمت بیمارستان است.

موتور را گذاشت کنار خانه و رفت بیمارستان .

ازش پرسیدم چرا با موتور نمی روی ؟

گفت امروز باک موتورم رو با بنزین سپاه پر کردم . درست نیست با موتور بروم.

تاکسی هم گیرش نیامد و پیاده رفته بود بیمارستان .

                            ***

توی اتاق نشسته بودیم ، داشت حساب و کتاب امور سپاه رو می کرد

گفتم : حاجی خودکارت رو بده چیزی بنویسم ، گفت چند لحظه صبر کن و از خانه خارج شد . بعد از چند لحظه با خودکار نو وارد شد و اونو به من داد .

وقتی تعجب من رو دید داستان شمع و علی (ع) را برایم گفت .

                                 ***

با تاکسی به خانه یکی از اقوام می رفتیم .

نیمه راه حاج مهدی به راننده گفت ترمز کنید پیاده می شویم .

راننده گفت : هنوز که به مقصد نرسیده اید . حاجی گفت شما این راهی که میروید یکطرفه است و خلاف قانون و شرع .

راننده اصرار داشت که این راه کوتاهتر است و زودتر به مقصد می رسید .

ولی حاجی راننده رو مجاب کرد که مسیر رو برگردد و از مسیر درست به مقصد برسیم .

                               ***

سال 57 در سلف سرویس دانشگاه تهران می خواستم با فیش غذای خودم برایش افطاری بگیرم . گفت من نمی خورم پرسیدم چرا ؟ پولش را می دهم . گفت نه این حق دانشجویان است . آمدیم بیرون نان و ماست خرید و افطار کرد

                        ***

 آخرین بار که میرفت جبهه برایش آئینه قرآن گرفتم ، قرآن را بوسید و آن را باز کرد سوره نور آمد " الله نور السموات و الارض " وقتی آیه را خواند حالش دگرگون شد ، گفت چه سوره خوبی انشاء ا... با نور بر می گردم . روی تابوت رو که کنار زدم دیدم .....

                         ***

تلویزیون رو روشن کردم ، با تعجب حاجی رو بر صفحه تلویزیون دیدم ، با همان متانت همیشگی سخن می گفت ومردم وجوانان کرمانی رو به حضوردرکاروانهای سپاهیان محمد ( ص) دعوت می کرد .

حاجی جمله ای رو گفت که جوونها را دسته دسته به مراکز بسیج کشاند .

 حاج مهدی گفت : پایگاههای مقاومت سفارتخانه های امام زمان (عج) هستند .

                           ***

داشت ظرفها رو می شست ، وقتی نیروهایی که در آسایشگاه خوابیده بودند مطلع شدند، همه سراسیمه و با عجله دویدند طرف آشپز خانه و شرمنده ازاینکه ظرفهای خود را نشسته رها کرده بودند و رفته بودند .

حاجی هم برای دلداری آنها قصه حضرت عیسی و حواریون را تعریف کرد .

                         ***

همیشه با محاسن شانه کشیده ، تمیزو لباسهای مرتب در اجتماع حاضر می شد .

می گفت این فکرغلط است که ما نباید آراستگی ظاهر داشته باشیم .

حزب الهی بودن یعنی نظم و انضباط باطن و ظاهر .

                               ********************

 

وقت اذان شده بود .

جلسه مهم استانداری هنوز ادامه داشت ، آقای استاندار در حال صحبت بود که حاج مهدی از پشت میز بلند شد و جانمازش رو همانجا پهن کرد و بدون اینکه خجالت بکشد با قامت رعنا به نماز ایستاد ، الله اکبر .......

                           ***************

با موتور خودش اومده بود .

گفتم : حاجی بخشنامه اومده که فرمانده هان می توانند از ماشین سپاه استفاده کنند .

تبسمی کرد و خودکارش رو از جیبش بیرون آورد و گفت : من روز قیامت جواب همین رو هم نمی تونم بدهم .

                                 ********************

توی خط فاو داشت برای نیروهای عازم خط مقدم سخنرانی می کرد که باران شدیدی شروع شد چون نیروها اورکت نداشتند ، حاجی اورکتش را در آورد و به صحبتش ادامه داد .

یکی از نیروها می گفت : عمل آن روز حاجی تا ثیرش بیشتراز حرف هایش بود .

                                  **********************

حاج مهدی مغفوری عاشق سپاه و بسیج بود . بارها دیده بودم در ورودی پایگاه را مثل زیارتگاه می بوسد . می گفت وقتی از این در وارد می شوم به آرامش می رسم . این بزرگوار اعتقاد بسیار محکم و ریز بینی داشت . یادم می آید برای منزل نان می خواست تهیه کند و از جلو چند نانوایی رد شدیم . گفتم حاج آ قا این نانوایی ها خلوت است چرا نان نمی گیرید ؟

گفت صد متر پایین تر نانوایی سراغ دارم که عکس حضرت اما م (ره) را داخل مغازه اش نصب کرده ، فکر می کنم که او به ولایت نزدیکتر است .                                                                                                     

                                                                              راوی : شهباز حسن پور

       احترام به والدین :

                                 

  حاج مهدی برای همه احترام قا ئل بود بخصوص برای پدر و مادرش . ما هر وقت به خانه پدری ایشان می رفتیم دست پدر و مادرش را می بوسید و از موقع ورود به خانه تا داخل منزل به خودش اجازه نمی داد که جلوتر از مادر یا پدرش حرکت کند . تا آنها نمی نشستند به خود اجازه نشستن نمی داد . خدا میدا ند او چقد ر آگاه و محترم بود.

                             ****************************

تا آنجا که به یاد دارم هیچوقت ندیدم ایشان کنار سفره ای که پدر و مادرش نشسته اند دستش را زودتر از آنها به سفره برده باشد .شبهایی که در منزل پدری حاجی میهمان بودیم  ، بنا بر شرایط شغلی پدرش دیرتر به خانه می آمد اما حاج مهدی را می دیدم که همینطور با لباس بیرون نشسته است می گفتم چرا نمی خوابی ؟

می گفت می ترسم پدرم بیاید و در حالت دراز کش خواب باشم ، آن وقت جواب این بی احترامی را چه طور بدهم ؟ بعد صبر می کرد  وقتی پدرش می آمد چراغ را خاموش می کرد و می خوابید، 

صبح هم قبل از همه بیدار می شد و به نماز می ایستاد .                                       

                                  راوی : فاطمه سلطا ن زاده  همسر شهید

آمار چارت

  • جدیدترین ها
  • پربازدید ها
  • استان ها
آرشیو مطالب

تسهیلات ارائه شده توسط صندوق قرض الحسنه شاهد

1403
مبلغ تسهیلات : 41997264363001 ریال
تعداد تسهیلات : 54334
1402
مبلغ تسهیلات : 49437150440000 ریال
تعداد تسهیلات : 85819
1401
مبلغ تسهیلات : 35703972399338 ریال
تعداد تسهیلات : 87853
1400
مبلغ تسهیلات : 25912412135509 ریال
تعداد تسهیلات : 90161
تعداد تسهیلات بانک عامل : 855
مبلغ تسهیلات بانک عامل : 159920000000 ریال
1399
مبلغ تسهیلات : 22805875809000 ریال
تعداد تسهیلات : 133572
تعداد تسهیلات بانک عامل : 1555
مبلغ تسهیلات بانک عامل : 239370000000 ریال
1398
مبلغ تسهیلات : 16640343000000 ریال
تعداد تسهیلات : 92832
تعداد تسهیلات بانک عامل : 343
مبلغ تسهیلات بانک عامل : 60000000000 ریال
1397
مبلغ تسهیلات : 13594339000000 ریال
تعداد تسهیلات : 116711
1396
مبلغ تسهیلات : 13150396000000 ریال
تعداد تسهیلات : 117515
1395
مبلغ تسهیلات : 14058531000000 ریال
تعداد تسهیلات : 128607
1394
مبلغ تسهیلات : 10572531000000 ریال
تعداد تسهیلات : 114697
1393
مبلغ تسهیلات : 8563555000000 ریال
تعداد تسهیلات : 133810
1392
مبلغ تسهیلات : 5972388000000 ریال
تعداد تسهیلات : 143731
1391
مبلغ تسهیلات : 4914459000000 ریال
تعداد تسهیلات : 142821
1390
مبلغ تسهیلات : 4713060000000 ریال
تعداد تسهیلات : 102143
1389
مبلغ تسهیلات : 4264393000000 ریال
تعداد تسهیلات : 102143
1388
مبلغ تسهیلات : 3472955000000 ریال
تعداد تسهیلات : 102116
1387
مبلغ تسهیلات : 2691653000000 ریال
تعداد تسهیلات : 113336
1386
مبلغ تسهیلات : 2091523000000 ریال
تعداد تسهیلات : 109420
1385
مبلغ تسهیلات : 1450840000000 ریال
تعداد تسهیلات : 115942
1384
مبلغ تسهیلات : 827974000000 ریال
تعداد تسهیلات : 75207
1383
مبلغ تسهیلات : 710599000000 ریال
تعداد تسهیلات : 77202
1382
مبلغ تسهیلات : 568408000000 ریال
تعداد تسهیلات : 40084
1381
مبلغ تسهیلات : 283075000000 ریال
تعداد تسهیلات : 65905
1380
مبلغ تسهیلات : 329605000000 ریال
تعداد تسهیلات : 91782
1379
مبلغ تسهیلات : 210461000000 ریال
تعداد تسهیلات : 85084
1378
مبلغ تسهیلات : 154764000000 ریال
تعداد تسهیلات : 75345
1377
مبلغ تسهیلات : 132910000000 ریال
تعداد تسهیلات : 68723
1376
مبلغ تسهیلات : 70400000000 ریال
تعداد تسهیلات : 50101
1375
مبلغ تسهیلات : 61146000000 ریال
تعداد تسهیلات : 82372
49437150440000 143731 239370000000 1555