در اولین روز سال ۱۳۱۰ش، شهید علی اوسطی همراه شکوفههای بهاری، گامهای کوچک اما استوارش را به این جهان گذارد. خانواده روحانی و اهل علمش او را روز به روز بیشتر به معارف الهی علاقمند میساخت. هنوز کودک بود که از نعمت استفاده از محضر پدر بزرگوارش محروم گشت و جهت گذراندن زندگی و کسب تجربه بههمراه برادرانش، کار در معادن سنگ را آغاز نمود. ۱۹ ساله بود که پای به عرصه تکامل و تشکیل خانواده نهاد و پس از آن، تحصیلاتش را در دروس حوزوی ادامه داد. در سال ۱۳۴۲ش همزمان با شروع نهضت انقلاب اسلامی، از تهران به شهر خون و قیام قم مهاجرت کرده و رسماً به جمع روحانیون پیوست و مبارزات خود را که با تحریک کارگران علیه برگزاری رفراندوم در تهران آغاز نموده بود، با استفاده از رهنمودهای حضرت امام خمینی (ره) پی گرفت. شیخعلی اوسطی که بعد از سلاح ایمان و توکل، با تأسی به حضرت داوود پیامبر (ع)، از اسلحهای بهنام « فلاخن» یا «سنگ قلاب» برای مقابله با طاغوتیان استفاده میکرد، تمام گاردیها و کماندوهای رژیم را به ستوه آورده، به «شیخ فلاخنانداز» معروف شده بود. او همواره دعا میکرد که خداوند از عمرش بکاهد و به عمر عزیز رهبر نهضت بیفزاید و عشق به شهادت چنان در قلبش میدرخشید که سینهاش را شقایقزار توحید ساخته بود؛ عاقبت نیز پاداش عمری تلاش در راه حق را از دست ساغر عشق ستاند و شربت شهادت نوشید.
فرازی از وصیتنامه
خدایا! در شهادت چه لذتی است که مخلصان تو به دنبال آن هستند. خدایا! تو جانم دادی و جانم خواهی گرفت، مرا در آن صراطی گذار که هیچگاه از لحظه جان دادن غفلت نکنم. خدایا! میدانم آنچه را بخواهی انجام میدهی، پس مرا بر آن راهی بگذار که مصلحت توست...