شماره همراه خود را وارد کنید
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید ، لطفا کد خود را وارد کنید:
از دفترچه طلوع تا داستان سرایی سازمانی صندوق
نوشتن، جز انسان، به هیچ موجود دیگری تعلق ندارد. آلبرت انیشتین معتقد بود: «منحصر بودن آدمی و برتری اش بر حیوانات دیگر در جهان، در این نیست که انسان قادر به فهم ایده هاست، بلکه در فهم این نکته است که می فهمد و می تواند فهم خودش را به دیگر انسان ها از طریق کلمات منتقل کند». از این رو، هویت انسان به نوشتن و موجودیت نوشتن نیز به انسان وابسته است. می توان گفت: «ما می نویسیم، پس هستیم و بدین سان نوشتن، راهی برای بودن ماست». جك گودی، انسان شناس صاحب نام كمبريج، در مطالعات گسترده اش درباره نوشتن، نشان ميدهد كه نه تنها بودن ما، بلکه فرهنگ با تمامی وجوهش، به نوشتن وابسته است. از این روست که پیدایش خط، مبدأ تاریخ بشر و دوره های قبل از آن، ما قبل تاریخ نامیده شده است. نوشتن، نوعی تعامل اجتماعی میان فرد و دیگری است که درون یک نظام اجتماعی معین انجام می شود. بنابراین، نوشتن به مجموعه نظام اجتماعی ای بستگی دارد که نویسنده در آن قرار دارد و متن در آن تولید و مصرف می شود. برخی جوامع و نظام های اجتماعی، زمینه تولید فرهنگی را بیشتر و بهتر مهیا می کنند و برخی دیگر فقط در محدوده معینی، امکان خلق و آفرینش های فرهنگی، از جمله «آفرینش قلمی» را می دهند. هرچه جامعه، بیشتر به سوی «ارتباطات مکتوب» تحول پیدا کند و «ارتباطات شفاهی» جایگاه و نقش کمرنگ تری در مجموعه ارتباطات اجتماعی داشته باشد، نوشتن هم رشد بیشتری می یابد. از این منظر، جوامع مدرن نسبت به جوامع سنتی، گرایش و زمینه مساعدتری برای نوشتن فراهم می سازند؛
زیرا در جوامع سنتی، ارتباط شفاهی الگوی غالب ارتباطی است. با علم به اهمیت و قدرت نگارش، مدیرعامل صندوق دنبال راهی برای تشویق کارکنان به نوشتن یا به تعبیری دلنوشته ها بود. با ورق زدن دفتر خاطرات و شماره تماسهای همکاران از بدو استخدام تاکنون، لابلای واژه ها و اسامی ای که برخی در این دنیا نیستند و برخی هم در گوشهای دورافتاده از انظار، به سختی نفس می کشند و فعل زنده ماندن را صرف می کنند، ناگهان نامی آشنا و صمیمی به چشمش خورد. سراغش رفت. اولین نگاه، او را به یاد ویکتور هوگو و اثر ماندگار بینوایان انداخت. قلم به دست، ولی خسته از زمانه، در اتاقی نه چندان بزرگ در ته کوچه... او را ملاقات کرد. پس از حال و احوال و مرور خاطرات اداره نخبگان، هدف از ملاقات را تشریح کرد: «ببین سید، میدونم هم مینویسی و هم آموزگار خوبی هستی. میخوام یه کاری رو شروع کنم. هدفم اینه که همکاران رو تشویق کنم که بنویسند. میدونی که: نوشتن کنش اجتماعیه، نه فردی. نوشتن مهارتی عملی و اکتسابیه و نوشتن کشف کردنه. همچنین به نقل از ریموند کارور: «همین تجربه و لذت کشف کردن است که مانع از درک و احساس هرگونه رنج و مشقت در کار نوشتن می شود». اونایی که مینویسند، فقط «لذت نوشتن» رو میدونند، لذتی که کمتر قادر به توصیف اون هستند. لذت نوشتن نیز از جمله مقولات یدرک و لایوصفه. نوشتن چنان شیرین و گواراست که هنری میلر میگه: «پاداش نوشتن، خود آن است». اما اونایی که نمی نویسند، فقط از «رنج نوشتن» آگاهند؛ زیرا هیچ تجربه ای از لذات اون ندارند. خلاصه، سخن از نوشتن نزد شما، زیره به کرمانبردنه.
نوشــتن خلق کــردن، پرســش کردن و مســتند کردنه... و بــه قــول نویســنده ناشناســی: اهالــی وادی قلــم، بی شــک رســولان و پیغــام آوران ســعادت بشــریتند، فرهیختگانــی کــه از رویــش واژگانشـان، خـواب جاودانگـی یـک ملـت تعبیـر می شـود و از ترشـحات قلمشـان، تقدیـر بزرگـی یــک جامعــه رقــم میخــورد.
مخلص کلام، میخوام از تجربیات شما استفاده کنم. سید، خسته از دوران بازنشستگی، ولی عاشق نوشتن و معلمی، با کوله باری از تجربه، ولی کمی کمرو و خجالتی، وارد مجموعه ای شد که برای او جز مدیرعامل، همه ناآشنا بودند. یکی دوماه طول کشید تا به قول علیرضا احمدی، مهندس دوستداشتنی و همه فن حریف برنامه نویسی: «لود بشه». اما وقتی لود شد، طوفان و بارش فکری را میان همکاران راه انداخت. توان نوشتن همکاران مشخص شد. از طریق نوشتن، خیلی ها مشکلات و علایقشان را که بر همه نهان مانده بود، آشکار کردند. حاصل این نگارش ها و دلنوشته ها، خلق آثار نفیس طلوع 1و 2و 3 بود. این تجربه شیرین و اندوخته های دوران تحصیل در مقطع دکتری و مطالعه چندین کتاب در بوکاپو، ایده داستان سرایی را در ذهن ایشان پروراند. با تنی چند از همکاران طبقه چهارم اداره، موضوع مطرح شد. همه هاج و واج بودند. ابتدا از داستان سرایی، فهم مشترکی نداشتند. برای شناخت درست داستان سرایی، چندین کتاب و مقاله تهیه و خریداری شد. از یکی از اساتید نام آشنای داستان سرایی دعوت به عمل آمد. اندک اندک همکاران با مفاهیم داستان سرایی آشنا شدند. هر هفته در یک محفل چندنفره، بحث و جدل و داستان سرایی می شد. ابراهیم از ریزش ها و لبخندها سخن می گفت و حاج رضا هم برش یک لبخند. وقت معرفی عروس به بقیه اعضای خانواده صندوق رسید. در یک نشست عمومی، آموزگار نگارش که همه سواد و توان نگارشی خود را از معلم انشای خود به ارث برده بود، از اهمیت نوشتن سخن گفت و هدف داستان سرایی را شرح داد. یکی دو نمونه داستان هم خوانده شد. این دفعه هم نگارش معجزه کرد. چراغ اول را «محمد طایفه» روشن کرد، کسی باورش نمی شد حسابدارها بتوانند اینقدر زیبا بنویسند. آری، از طریق داستان سرایی، هرکسی خاطراتش را گفت. توان فوقالعاده همکاران مشخص شد. اینکه صندوق شاهد چگونه شکل گرفت، ادغام چند صندوق ایثار و شاهد و داستان ثبت صندوق، کمک های صندوق در قالب مسئولیت اجتماعی به نقل از مهرداد مولوی، استخدام و تبدیل وضعیت کارکنان، داستان بانک مرکزی و مجوز صندوق، چگونگی و درایت مدیرعامل در خرید ساختمان گاندی هم مستند شده است. مهم تر از همه، رویش چهره های توانا و شناخت بیشتر از آنها... از داستان بی مهری به آن جانباز عزیز به قول امیر هنر یا نقش صندوق در درمان جانبازان به قلم اکبر و داستان استخدام اولین زن در صندوق و سنگینی پوشش اجباری و نگاه همکارانی که برای آنها استخدام یک همکار زن در صندوق، همانند بارش برف ِ در آبادان بود، تا افتادن روزی حاج رضا به دست قوزی.... ثبت شده است. مدیرعامل در راستای تسهیم دانش و تشویق همه همکاران، مشوق هایی مادی برای خلق داستان مشخص کردند و اینچنین شد که داستان های خوبی از دل این نوشتن ها بیرون آمد. در ایستگاه احتمالاً چهلم، مجموعه داستان های صندوق نهایی شد.
منشور ارزش صندوق قرض الحسنه شاهد افتخار دارد در راستای ترویج فرهنگ الهی قرض الحسنه، با حفظ عزت نفس و کرامت انسانی خانواده بزرگ شاهد و ایثارگر عضو، مطلوب ترین تسهیلات مالی را در کوتاه ترین زمان برای توانمندسازی و ارتقاء سطح کیفی زندگی ایشان اعطاء نماید.