شماره همراه خود را وارد کنید
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید ، لطفا کد خود را وارد کنید:
دکتر گودرز علی بخشی | سپاس
آخر سال 1399بود. نتیجه ارزیابی رسمی و غیررسمی عملکرد برخی از کارکنان، چنگی به دل نمیزد. از سویی، به اصرار بانک مرکزی، لازم بود تعداد کارکنان را کاهش دهم. تیک تیک های عقربه های ساعت در واپسین روزهای 99را اصلا دوست نداشتم. به یاد شعر: «یه دل میگه برو برو»... افتادم. تعدیل نیروها و حذف نیروهایی که از عملکردشان راضی نبودم، وظیفه شرعی و قانونی من بود و خداحافظی با تعدادی از همکارانی که در ایام وانفسا، هشتشان گرو نُه بود، سخت ترین تصمیم و شاید دردناک ترین تصمیم مدیریتی من بود. پا بر احساسات گذاشتم و منافع سازمان را به احساسات ترجیح دادم. با چند تن از همکاران تسویه کردیم. البته با پیگیری های خود و برخی از دوستان، کارهایی برای برخی از آنها دست وپا کردم. با وجود این، در ایام عید، مدام به آن چند نفر فکر می کردم. پچ پچ و زمزمه میان نیروهای غیررسمی و تازه وارد، زیاد شده بود. بیم از اینکه در خرداد ماه تنی چند از همکاران تسویه می شوند، سراسر وجود برخی کارکنان را فراگرفته بود. برخی ها نگران از آخر خرداد ماه بودند. این ترس در نوع رفتار آنها هویدا بود. دستپاچگی و گاهی ترس و دلهره، باعث شد که بر انجام کارها تسلط کافی نداشته باشند. با کوچکترین تلفن از مدیر مربوطه یا کوچکترین انتقاد، بدن برخی کهیر میزد. برخی هم گاهی گریه و زاری می کردند. البته ناگفته نماند، برخی هم به واسطه نشت اطلاعات و تصمیم های هیئت مدیره، خبردار شده بودند و انتظار فرج از نیمه خرداد کشیدند. با خود اندیشیدم: من که همیشه دغدغه معیشت و بهداشت روانی کارکنان را به عملکرد سازمان ترجیح می دادم و قلباً معتقدم که نیروی انسانی که ترس و دلهره داشته باشد، به منزله کسی است که کیفیت زندگی شغلی مناسبی ندارد. نظریه کیفیت زندگی شغلی والتون در ذهنم جرقه زد. مستمسک خوبی یافته بودم تا با اتکا به اصول روانشناختی – جامعه شناختی که زیربنای نظریه کیفیت زندگی شغلی است، زمینه آرامش خاطر برخی همکاران را فراهم کنم. یکی از شاخص های کیفیت زندگی شغلی کارکنان به نقل از والتون 1970 امنیت شغلی است و دیگر شاخص آن، امکان ارتقای شغلی. هرچند می دانستم رسمی شدن برخی از کارکنان، ممکن است عواقب سازمانی داشته باشد، برای ایجاد محیط امن برای کارکنان، با تأسی از اندوخته های مدیریتی خود و با ارزیابی رسمی و غیررسمی کارکنان و لحاظ برخی از معیارها، تصمیم گرفتم چندین نفر از کارکنان را تبدیل وضعیت کنم. خرداد فرارسیده بود و به مناسبت سالروز آزادی خرمشهر، کارکنان را در زیرزمین ساختمان گاندی فرا خواندم. با شوخی گفتم: «امروز خبری را که از سه ماه پیش منتظر آن بودید، می شنوید». هیجان زده و بدون پلک زدن، سرتاپا گوش بودند. پس از تبریک مناسبت ها گفتم: «امروز به شناخت کافی از همکاران رسیدم. ارزیابی های این مدت، حاکی از این است که شما عملکرد نسبتاً خوبی داشته اید و شایستگی این را دارید که بدون دغدغه به انجام وظایف خود بپردازید. خبر این است: از مراجع ذیصلاح امنیتی و گزینشی، استعلام های لازم به عمل آمد و تصمیم گرفتم همکاران قراردادی را رسمی کنم». برخی از شادی به وجد آمده بودند. این بود که همکاران با عنایت به رعایت شاخص های کیفیت زندگی شغلی، بدون استرس و اضطراب، به کار خود در صندوق ادامه دادند و دیری نپایید که شاهد عمل به یکی از زیباترین اصول اخلاقی بودم: «من لم یشکر مخلوق لم یشکر خالق». آری، نواستخدامها جشن گرفتند و به شکرانه سپاسگزاری از خدمات دلسوزانه مدیریت، ولیمه دادند و شادی های خود را تقسیم کردند. در سازمانی که برخاسته از فرهنگ ایثار و ازخودگذشتگی است، صرف فعل «شکرکردن» در فضایی معنوی، صفا و جلایی دیگر داشت.
منشور ارزش صندوق قرض الحسنه شاهد افتخار دارد در راستای ترویج فرهنگ الهی قرض الحسنه، با حفظ عزت نفس و کرامت انسانی خانواده بزرگ شاهد و ایثارگر عضو، مطلوب ترین تسهیلات مالی را در کوتاه ترین زمان برای توانمندسازی و ارتقاء سطح کیفی زندگی ایشان اعطاء نماید.