شماره همراه خود را وارد کنید
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید ، لطفا کد خود را وارد کنید:
مهرداد مولوی | نجات یک انسان
یک روز اداری بود. حدود ساعت دهصبح که در دفتر کارم مشغول مرور کارهای جاری و طبقهبندی نامههای دردستاجرا و نامههای اقدامشده مطابق روال معمول بودم، تلفن دفتر زنگ خورد. گوشی را برداشتم، سلام کردم. کسی که تماس گرفته بود، مرا میشناخت؛ رئیسدفتر یکی از معاونتهای بنیاد بود. ظاهراً کار مهمی داشت و درخواست کرد که خط را به مدیرعامل ارتباط دهم. چون میدانستم که مدیرعامل الآن تشریف ندارند، عذرخواهی کردم. ایشان گفت: «ما هم به گوشی همراهشون زنگ زدیم، خاموش بود.» تأکید کرد: «موضوع مهمی پیش اومده.» به ایشان گفتم: «هر امری هست، بفرمایید، انشاءالله انجام وظیفه میکنیم.» بهنظرم از پاسخم خرسند بود، گفت: «اجازه بدین با معاونت صحبت کنم، مجدداً با شما تماس میگیرم.» خداحافظی کردیم و تماس را قطع کردم.
نامههای جدید وارده را داشتم میخواندم، از قضا، نامه به همان تماس تلفنی مربوط میشد؛ دفتر معاونت. نامه را چندبار دیگر بادقت خواندم؛ ارتکاب قتلی را شرح میداد؛ قتلی که بر اثر اشتباهِ یکی از اعضای جامعة هدفِ تحت پوشش صندوق رقم خورده بود. مختصر بگویم: مستأجر، یادگار گرامیِ شهید والامقامی بود که موجر خود را که برای اخذ کرایهخانة معوقهشده به درِ منزل آمده بود، پس از مشاجره و بگومگو و اینکه فعلاً پول ندارم، هل داده بود که درنهایت به فوت موجر منجر شده بود. حالا دستور این بود که تمام مسئولان ذیربط بنیاد و معاضدت قضایی، وارد این ماجرا شوند تا بلکه با رایزنی و گفتگو، رضایت اولیای دم را بهدست آورند و انسانی را که اشتباهی مرتکب قتل نفس شده است، از حکم قصاص برهانند و به آغوش گرم خانواده برگردانند. برای گرفتن رضایت از اولیای دم، بایستی مبلغ دیهای را که مرجع قضایی تعیین کرده و تقریباً مبلغ زیادی هم بود، بدون فوتفرصت تأمین میکردند. خانوادهای که در پرداخت اجارهخانة خود به دلایل اقتصادی، امکان پرداخت را به مؤجر نداشت، حالا چگونه میتوانست مبلغ سنگین دیه را تأمین کند. نهادهای حمایتی به اندازة مقدورات، کمک مالی کرده بودند و مبلغ دهمیلیون تومان کسر داشتند. به همین منظور، از صندوق هم درخواست کمک داشتند که در صورت امکان، مبلغ باقیمانده را تأمین کند. مدیرعامل در زمان وصول نامة معاونت، در سرزمین وحی بودند و امکان ارتباط و طرح موضوع و هماهنگیهای لازم اصلاً مقدور نبود. بهناچار بایستی حسب ضرورت، جریان تماس تلفنی و مکاتبة معاونت را با رئیس محترم هیئتمدیره در میان میگذاشتم و کسب تکلیف میکردم. اولینباری بود که میخواستم با رئیس هیئتمدیره تلفنی موضوعی را مطرح کنم. خجالت میکشیدم، ولی درنهایت به ایشان زنگ زدم. سلام کردم. در مأموریت اداری بودند. جواب سلام را دادند و از تماسی که گرفته بودم، علت را جویا شدند. ماجرا را در یکیدودقیقه بهطور اجمالی توضیح دادم. ایشان گفت: «حتماً اقدام شود» و تأکید کردند: «با رئیس شعبة بانکعامل هماهنگ کنید تا اقدام کنند.» از اجازهای که دادند، تشکر و خداحافظی و تماس را قطع کردم. حالا مجوز صادر شده و زمان بهسرعت در حال سپریشدن بود. آخر، بانک رأس ساعت مقرر تعطیل میشد. با رئیس امور مالی صندوق هماهنگ کردم. همة همکاران مالی، پای کار آمده بودند. گویی در کار خیر از هم سبقت میگرفتند. این را از نزدیک شاهد و ناظر بودم و از اینکه در جمعی صمیمی مشغول خدمتگزاری به افضلترین انسانها بودم، خداوند متعال را شاکر بودم و احساس غرور میکردم. خانوادههای معظم و معزز شهدا، ولینعمتهای ما هستند و تا همیشة تاریخ خواهند بود و این شاید کمترین کاری بود که میتوانستیم برای انسانی شریف از خانوادة بزرگ و معظم صندوق انجام دهیم. انگار خدا هم دقیقهها و ثانیههای ساعت دیواری را به نفع ما نگاه داشته بود. زمان ضیق بود و خانوادهای نگران. موضوع تأمین مبلغ ازسوی صندوق را به حوزة معاونت نهاد مقدس بنیاد گفتم. شاید باورشان هم نمیشد. به اتفاق نمایندة تعیینشده از بنیاد و معاضدت قضایی و البته همسر یادگار گرامی شهید والامقام که اصلاً باورش هم نمیشد که مبلغ دیه تکمیل شده است، به بانکعامل رفتیم. هنوز تا تعطیلی بانک، نیمساعتی باقی مانده بود. چک را تحویل دادم. خداحافظی کردم و از بانک خارج شدم و به سمت اداره حرکت کردم. هیچوقت آن روز را فراموش نمیکنم. دست خودم نیست. دست خدا را بالای سرم و با تمام وجودم احساس کردم؛ انگار خداوند سخاوتمندانه تمام دنیا را به من داده بود. الهی شکر! مدتی بعد، نامهای ازسوی معاونت بنیاد درخصوص نهادها و مؤسسات و صندوق قرضالحسنة شاهد که در این امر خیر مشارکت داشتند و زمینة آزادی انسانی را از حکم قصاص فراهم کردهاند، به دست مدیرعامل رسید. رونوشت نامه را با لبخند به من داد. منظورش را نفهمیدم که چرا با خنده نامه را ارجاع داد. نامه را خواندم. توجهم به رونوشتهای ذیل نامه جلب شد: «مدیرعامل محترم صندوق قرضالحسنة شاهد، جناب آقای مولوی، با تشکر از همکاری و همراهی شما.» بندة خدا نمیدانست که بنده خادمی بیش نبوده و نیستم و مدیرعامل، کسی دیگر است. من هم از این موضوع خندیدم. همیشه شاد باشید و دلی را شاد کنید.
منشور ارزش صندوق قرض الحسنه شاهد افتخار دارد در راستای ترویج فرهنگ الهی قرض الحسنه، با حفظ عزت نفس و کرامت انسانی خانواده بزرگ شاهد و ایثارگر عضو، مطلوب ترین تسهیلات مالی را در کوتاه ترین زمان برای توانمندسازی و ارتقاء سطح کیفی زندگی ایشان اعطاء نماید.