شماره همراه خود را وارد کنید
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید ، لطفا کد خود را وارد کنید:
رضا شابهاری | در مسیر فردا
هنوز فصل بهار1398 تمام نشده بود. بهطور پارهوقت در مرکز دانشپژوهان شاهد، مشغول کار بودم که بنیاد شهید مسئولیت جدیدی به آقای دکتر کریمی (مدیرکل این مرکز) پیشنهاد داده بود: «مدیرعامل صندوق قرضالحسنة شاهد»
حالا! ماندهام بین زمین و هوا... بروم صندوق قرضالحسنة شاهد، یا بمانم در مرکز دانشپژوهان؟ یا اصلاً بروم دنبال سرنوشت دیگر؟
ترجیحم همراهی با دکتر کریمی بود - رفیقی که از سال80 میشناختمش و کموبیش او هم مرا. از طریق آقای محسنی پیغام دادم (رفیقی که دوستیاش دیرینه نبود و تازه باهم آشنا شده بودیم در همان مرکز). درحقیقت، خیلی نمیدانستم که چهکاری میتوانم در صندوق انجام بدهم. گرچه با کار قرضالحسنه بیگانه نبودم و پیشترها در بنیاد علوی، سکاندار صندوق دانشجویان مناطق محروم بودم، ولی باید قبول میکردم که کار اینجا، متفاوتتر بود. البته مطمئن بودم که دکتر - اگر مرا بخواهد - فراخور ذوق و توانم، کاری برایم دستوپا خواهد کرد. بعد آقای محسنی به من پیغام داد: «بهشرطِها؛ اینکه سر موقع بیایی و سر موقع بروی. اینکه تمام شغلهای پارهوقتت را تعطیل کنی و زمانت را آزاد کنی و در اختیار مجموعه باشی و...» من گفتم: «بهجز نیمروز سهشنبه مرا معاف کند.» اینطور بود که پذیرفته شدم و کارم را شروع کردم: خیابان طالقانی، روبروی ساختمان بنیاد شهید، انتهای بنبست خوشبختی، ساختمانی باریک و دراز، با برِ دوسهمتری، طبقة پنجم (طبقة مدیرعامل و دفتر و مشاورانش) و محل خدمت من، ضلع جنوب غربی و اتاقی درست کنج و همجوار با آقای محسنی، با فضایی نیمهروشن که باید وسط روز هم از چراغ استفاده میکردیم. البته این همسایگی، خود فرصتی بود برای تبادل اطلاعات تجربی و یادگیری از آقای محسنی و احساس غریبینکردن. از همان فردایش، اسناد اداری و مالی را ورق زدم، از جمله: دستورالعملها و اساسنامة بانک مرکزی و آشنایی با چارت و کارمندان ستاد و... اینطور، چشمانداز صندوق را تصویر بستم در خیال و هنوز در گیرودار بودم که پیغام آمد از دکتر: «تدوین کنم مشق دیگری را؛ دستورالعمل اجرایی «اعطای وام کارکنان» (درست بعد از تدوین دستورالعمل انتصابات).» این شد آغاز ارتباط من با پرسنل صندوق. پرسنلی که این فضایِ بازِ مالی را برای خود فرصتی میدانستند مغتنم که اگر دیر به میدان بیایند، احتمالاً محروم خواهند شد از آن به بعد. همیشة خدا، این نگرانی برای کارمندجماعت هست که با رفتن یک مدیر و آمدن دیگری، گشایش یا محدودیتی بهوجود بیاید.
به هر تقدیر، فراخور اولویت، گشایش برای وام در چند حوزه شروع شد: وام خرید اتومبیل، وام تعمیر مسکن، وام مسکن و وامهای ضروری و...
بعضی دعاگویم بودند و معدود افرادی هم گلهمند از شیوة کار. خب، من داشتم به سبک بانکها عمل میکردم؛ مُرّ قانون. ولی بودند کسانی که ناراضی بودند از وضعیت اعطای وام. یکی میگفت: «روزیِمان به دست قوزی افتاده» و یکی میگفت: «شاه میبخشد و شیخعلیخان نمیبخشد.» ولی واقعیت این بود که من داشتم دستورالعمل را اجرا میکردم؛ همین!
یکیدوبار هم دهن به دهن شدم با کسانی که تابهحال ندیده بودمشان. خلاصه معرکهای بهپا شد از طرف همین انگشتشماران و دیری نپایید که مسیر وامدهی به شیوهای دیگر، راه عوض کرد و اختیار آن را از من گرفتند و به اهلش دادند... خبر موثق دارم که حداقل هرکدام از کارکنان صندوق، دوبار از این تسهیلات استفاده کردهاند (یکی هم خودم) و بعضیهایشان هم بیش از چهارمورد و پنجمورد! مهم این وسط، رضایت کارکنان بود و اصرارشان که الحمدالله به نتیجه رسید... ولی بهتازگی زمزمههایی میشنوم که برخی از تتمة حقوقشان که کفاف هزینة زندگی را نمیدهد، شِکوه دارند. چون ظاهراً تا چهارسال درآمدشان را پیشخور کرده بودند این جماعت... امیدوارم به لطف تورم و افزایش حقوق سالانه، این کسری جبران شود، انشاءالله
منشور ارزش صندوق قرض الحسنه شاهد افتخار دارد در راستای ترویج فرهنگ الهی قرض الحسنه، با حفظ عزت نفس و کرامت انسانی خانواده بزرگ شاهد و ایثارگر عضو، مطلوب ترین تسهیلات مالی را در کوتاه ترین زمان برای توانمندسازی و ارتقاء سطح کیفی زندگی ایشان اعطاء نماید.