تعداد بازدید : 144
تاریخ و ساعت انتشار : شنبه 4 اسفند 1403 11:09

دکتر گودرز علی بخشی | از دفترچه طلوع تا داستان سرایی سازمانی صندوق

دکتر گودرز علی بخشی | از دفترچه طلوع تا داستان سرایی سازمانی صندوق

آلبرت انیشتین معتقد بود: «منحصربودن آدمی و برتری اش بر حیوانات دیگر در جهان، در این نیست که انسان قادر به فهم ایده هاست، بلکه در فهم این نکته است که می فهمد و می تواند فهم خودش را به دیگر انسان ها از طریق کلمات منتقل کند»...

نوشتن، جز انسان، به هیچ موجود دیگری تعلق ندارد. آلبرت انیشتین معتقد بود: «منحصربودن آدمی‌ و برتری‌اش بر حیوانات دیگر در جهان، در این نیست که انسان قادر به فهم ایده‌هاست، بلکه در فهم این نکته است که می‌‌فهمد و می‌‌تواند فهم خودش را به دیگر انسان‌ها از طریق کلمات منتقل کند.» از این رو، هویت انسان به نوشتن و موجودیت نوشتن نیز به انسان وابسته است. می‌توان گفت: «ما می‌نویسیم، پس هستیم و بدین‌سان نوشتن، راهی برای بودن ماست.» جك گودي، انسان‌شناس صاحب‌نام كمبريج، در مطالعات گسترده‌اش دربارة نوشتن، نشان مي‌دهد كه نه‌تنها بودن ما، بلکه فرهنگ با تمامی وجوهش، به نوشتن وابسته است. از این روست که پیدایش خط، مبدأ تاریخ بشر و دوره‌های قبل از آن، ماقبل تاریخ نامیده شده است.

نوشتن، نوعی تعامل اجتماعی میان فرد و دیگری است که درون یک نظام اجتماعی معین انجام می‌‌شود. بنابراین، نوشتن به مجموعه‌نظام اجتماعی‌ای بستگی دارد که نویسنده در آن قرار دارد و متن در آن تولید و مصرف می‌‌شود. برخی جوامع و نظام‌های اجتماعی، زمینة تولید فرهنگی را بیش‌تر و بهتر مهیا می‌‌کنند و برخی دیگر فقط در محدودة معینی، امکان خلق و آفرینش‌های فرهنگی، از جمله «آفرینش قلمی‌» را می‌‌دهند. هرچه جامعه، بیش‌تر به سوی «ارتباطات مکتوب» تحول پیدا کند و «ارتباطات شفاهی» جایگاه و نقش کمرنگ‌تری در مجموعه ارتباطات اجتماعی داشته باشد، نوشتن هم رشد بیش‌تری می‌‌یابد. از این منظر، جوامع مدرن نسبت به جوامع سنتی، گرایش و زمینة مساعدتری برای نوشتن فراهم می‌‌سازند؛ زیرا در جوامع سنتی، ارتباط شفاهی الگوی غالب ارتباطی است.

با علم به اهمیت و قدرت نگارش، مدیرعامل صندوق دنبال راهی برای تشویق کارکنان به نوشتن یا به‌تعبیری دل‌نوشته‌ها بود. با ورق‌زدن دفتر خاطرات و شماره‌تماس‌های همکاران از بدو استخدام تاکنون، لابلای واژه‌ها و اسامی‌ای که برخی در این دنیا نیستند و برخی هم در گوشه‌ای دورافتاده از انظار، به‌سختی نفس می‌‌کشند و فعل زنده‌ماندن را صرف می‌‌کنند، ناگهان نامی‌ آشنا و صمیمی به چشمش خورد. سراغش رفت. اولین نگاه، او را به یاد ویکتور هوگو و اثر ماندگار بینوایان انداخت. قلم‌به‌دست، ولی خسته از زمانه، در اتاقی نه چندان بزرگ در ته کوچه... او را ملاقات کرد. پس از حال و احوال و مرور خاطرات ادارة نخبگان، هدف از ملاقات را تشریح کرد:

«ببین سید، می‌‌دونم هم می‌‌نویسی و هم آموزگار خوبی هستی. می‌‌خوام یه کاری رو شروع کنم. هدفم اینه که همکاران رو تشویق کنم که بنویسند. می‌‌دونی که: نوشتن کنش اجتماعیه، نه فردی. نوشتن مهارتی عملی و اکتسابیه و نوشتن کشف‌کردنه. همچنین به نقل از ریموند کارور: «همین تجربه و لذت کشف‌کردن است که مانع از درک و احساس هرگونه رنج و مشقت در کار نوشتن می‌‌شود.» اونایی که می‌‌نویسند، فقط «لذت نوشتن» رو می‌‌دونند، لذتی که کم‌تر قادر به توصیف اون هستند. لذت نوشتن نیز از جمله مقولات یُدرک و لایوصِفه. نوشتن چنان شیرین و گواراست که هنری میلر می‌‌گه: «پاداش نوشتن، خود آن است.» اما اونایی که نمی‌‌نویسند، فقط از «رنج نوشتن» آگاهند؛ زیرا هیچ تجربه‌ای از لذات اون ندارند. خلاصه، سخن از نوشتن نزد شما، زیره به کرمان‌بردنه.

نوشتن خلق‌کردن، پرسش‌کردن و مستندکردنه...  و به قول نویسندة ناشناسی: «اهالی وادی قلم، بی‌شک رسولان و پیغام‌آوران سعادت بشریتند، فرهیختگانی که از رویش واژگانشان، خواب جاودانگی یک ملت تعبیر می‌‌شود و از ترشحات قلمشان، تقدیر بزرگی یک جامعه رقم می‌‌خورد.»

مخلص کلام، می‌‌خوام از تجربیات شما استفاده کنم.»

سید، خسته از دوران بازنشستگی، ولی عاشق نوشتن و معلمی، با کوله‌باری از تجربه، ولی کمی کمرو و خجالتی، وارد مجموعه‌ای شد که برای او جز مدیرعامل، همه ناآشنا بودند. یکی‌دوماه طول کشید تا به قول علیرضا احمدی، مهندس دوست‌داشتنی و همه‌فن‌حریف برنامه‌نویسی، ولی کمی‌ زیر کار دررو: «لود بشه.» اما وقتی لود شد، طوفان و بارش فکری را میان همکاران راه انداخت. توان نوشتن همکاران مشخص شد. از طریق نوشتن، خیلی‌ها مشکلات و علایقشان را که بر همه نهان مانده بود، آشکار کردند. حاصل این نگارش‌ها و دل‌نوشته‌ها، خلق آثار نفیس طلوع 1 و 2 و 3 بود. این تجربة شیرین و اندوخته‌های دوران تحصیل در مقطع دکتری و مطالعة چندین کتاب در بوکاپو، ایدة داستان‌سرایی را در ذهن ایشان پروراند. با تنی چند از همکاران طبقة چهاری، موضوع مطرح شد. همه هاج‌وواج بودند. ابتدا از داستان‌سرایی، فهم مشترکی نداشتند. برای شناخت درست داستان‌سرایی، چندین کتاب و مقاله تهیه و خریداری شد. از یکی از اساتید نام‌آشنای داستان‌سرایی دعوت به‌عمل آمد. اندک‌اندک همکاران با مفاهیم داستان‌سرایی آشنا شدند. هر هفته در یک محفل چندنفره، بحث و جدل و داستان‌سرایی می‌‌شد. ابراهیم از ریزش‌ها و لبخندها سخن می‌‌گفت و حاج‌رضا هم برش یک لبخند. وقت معرفی عروس به بقیة اعضای خانوادة صندوق رسید. در یک نشست عمومی، آموزگار نگارش که همة سواد و توان نگارشی خود را از معلم انشای خود به ارث برده بود، از اهمیت نوشتن سخن گفت و هدف داستان‌سرایی را شرح داد. یکی‌دو نمونه داستان هم خوانده شد. این‌دفعه هم نگارش معجزه کرد. چراغ اول را «محمد طایفه» روشن کرد، کسی باورش نمی‌‌شد حسابدارها بتوانند این‌قدر زیبا بنویسند.

آری، از طریق داستان‌سرایی، هرکسی خاطراتش را گفت. توان فوق‌العادة همکاران مشخص شد. این‌که صندوق شاهد چگونه شکل گرفت، ادغام چند صندوق ایثار و شاهد و داستان ثبت صندوق، کمک‌های صندوق در قالب مسئولیت اجتماعی به نقل از مهرداد مولوی، استخدام و تبدیل وضعیت کارکنان، داستان بانک مرکزی و مجوز صندوق، چگونگی و درایت مدیرعامل در خرید ساختمان گاندی هم مستند شده است. مهم‌تر از همه، رویش چهره‌های توانا و شناخت بیش‌تر از آن‌ها... از داستان بی‌مهری به آن جانباز عزیز به قول امیر هنر یا نقش صندوق در درمان جانبازان به قلم اکبر و داستان استخدام اولین زن در صندوق و سنگینی چادر اجباری و نگاه همکارانی که برای آن‌ها استخدام یک همکار زن در صندوق، همانند بارش برف در آبادان بود، تا افتادن روزیِ حاج‌رضا به‌دست قوزی.... ثبت شده است. مدیرعامل در راستای تسهیم دانش و تشویق همة همکاران، مشوق‌هایی مادی برای خلق داستان مشخص کردند و این‌چنین شد که داستان‌های خوبی از دل این نوشتن‌ها بیرون آمد. در ایستگاه احتمالاً چهلم، مجموعه‌داستان‌های صندوق نهایی شد. 

 

 

دانلود داستان